ملیکا از این وصلت آسمانی در خواب بسیار خوشحال می شود ، ولی داستان را برای کسی تعریف نمی کند . روز به روز عشق و علاقه اش نسبت به امام حسن عسکری زیاد می شود . ولی امام حسن عسکری از او بسیار دور بود و ملیکا نمی دانست که چجوری به ایشان برسد .
شبی در خواب حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت مریم و چندی از بانوان بزرگ و نورانی را می بیند . حضرت مریم به ملیکا می گویند که این مادر شوهر توست ملیکا یاد امام حسن عسکری می افتد و بی اختیار در آغوش حضرت زهرا سلام الله علیها می رود. و به حضرت عرض می کند که پسرتان به دیدن من نمی آید . حضرت زهرا می فرمایند : تنها دلیلش این است که تو اسلام نیاوردی . حضرت فرمود بگو( اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله) من هم گفتم و اسلام آوردم . از آن شب مرتب امام حسن را می دیدم .
در آن موقع رومیان و مسلمانان در جنگ بودند در یکی از جنگ ها مسلمانان پیروز شدند و ملیکا به عنوان برده و کنیز به دست مسلمانان افتاد .
از آن طرف حضرت هادی علیه السلام به یکی از یاران وفادار خود به نام بشر بن سلمان فرمود به فلان بازار برو نزد فلان کس و فلان کنیز را به این مقدار که می گویم بخر و نزد من بیاور .
بشر می گوید در همان موقعی که امام فرموده بودند در بازار برده فروشان بغداد رفتم و به نزد یزید بن عمرو رفتم ، دختری پاک دامن و پوشیده را دیدم و اوصافش همان بود که امام می فرمود او به هیچ خریداری اجازه خرید نمی داد و به یزید بن عمرو می گفت من را به اینان نده کسی می آید و من را می خرد .
بشر بن سلمان می گوید نزد یزید بن عمرو رفتم و آن دختر را خواستم و نامه را به ملیکا دادم او قبول کرد و من او را خریدم . در راه او نامه امام هادی را مدام می بوسید و به چشم می کشید . از او پرسیدم تو که هنوز صاحب نامه را نمی شناسی چرا انقدر او را تکریم می کنی ملیکا فرمود : تو علمت اندک است من همیشه اهل بیت محمد را تکریم کرده ام . آن گاه داستانش را برایم تعریف کرد ، قدر و ارزش آن بانو را شناختم و تا سامرا به او احترام کردم . ملیکا برای شناسایی نشدن اسم خود را به نرگس تغییر داد که تلفظ عربی آن نرجس می شود .
امام هادی علیه اسلام نرجس خاتون سلام الله علیها را دید و به او خوش آمد گفت و فرمود به تو ده هزار دینار بدهم یا مژده ای بدهم .
نرجس علیها السلام عرضه داشت مژده شما برایم با ارزش تر است . امام فرمود: تو همسر حسن و مادر موعود آل محمد هستی .
مژده باد تو را پسری که تمام دنیا را پر از عدل و داد و سرور و شادمانی می کند .
سپس حکیمه علیها السلام را صدا می کند و می فرماید ایشان را به خانه ببر و احکام و علوم دینی را به او بیاموز که مهدی آل محمد از ایشان به دنیا می آید .
این بود زندگی نامه شخصیتی زن که به درجه ای از ایمان و تقوا رسید که خورشید آل محمد از دامن ایشان بر می خیزد .
بعضی ها خواهان دیدن حضرت ولی عصر ارواحنا فداه و شنیدن صدای ربانی و دلنشین حضرت هستند ، اما توجه ندارند که چشمی که هر کثافتی را دیده نمی تواند چهره خدایی امام را ببیند و گوشی که هر صدا و هر موسیقی شنیده نمی تواند صدای امام زمان خویش را بشنود .
یکی از کسانی که از خود مراقبت های بسیار کرده سید بن طاووس هست و دفعات بسیار به محضر حضرت شرف یاب شده است . ایشان در وصیت نامه خود نوشته است :
ای محمد پسرم! تو را و برادرت را و هر کس را که این نوشته را می خواند به آشتی و درستی در معامله با خدا می خوانم .
چه بسیار قول و عمل آدم ها که با عقیده شان مخالف است ، مثلا بسیار دیده ام که اگر اسبی یا سکه و درهمی از مردم کم شود سراپا متوجه آن می شوند ( یعنی وقتی از مردم چیزی کم می شود دچار اضطراب و سردرگمی می شوند) و برای یافتن آن نهایت کوشش و تلاش را می کنند ولی ندیدم کسی برای تاخیر در ظهور آن حضرت تلاش و کوششی کند و برای اصلاح انسان ها و تقویت ایمان مردم کاری کند .
ایشان اینطور متوجه حضرت بود و شبی در سرداب مقدس صدای حضرت را می شنوند و بعضی جاهایش را حفظ میکند و نقل می کند :
شیعیان ما از شعاع نور ما و از اضافه گل ما خلق شده اند .
گناهان بسیاری با اتکا بر دوستی و ولایت ما کردند .
اگر گناهان آن ها مربوط به توست پس آنها را ببخش که ما را راضی کردی .
و اگر گناهانشان بین خودشان است پس میانشان اصلاح کن و از خمس ما بر آنها بده تا راضی شوند .
و آنها را بر بهشت وارد کن و از آتش برهان .
و آنها را با دشمنان تو در خشم خود قرار نده .